احزاب و مذاهب جهان

مذاهب و ادیان و احزاب

احزاب و مذاهب جهان

مذاهب و ادیان و احزاب

صوفیه

تصوف یک حرکت دینی است که بعد از گسترش فتوحات وکثرت مال و دارائی، درجهان اسلام منتشر گردید، به منزلهء مقابله با عیاشی وفرو رفتن در خوشگذرانی شروع شده بود، ابتداء به خاطر مقابله با عیاشی به زهد پرداختند بعدا کارشانًُ پیشرفته گردیده برای شان طریقه و روش خاصی بنام " صوفیه" درست شد، آنان به تربیهء نفوس وبالا بردن آن، بخاطر رسیدن به معرفت خداوند از طریق کشف و مشاهده، نه از طریق تقلید و استدلال، پرداختند، ولی بعدا در طریق خویش مداهنت ونرمش کردند، وفلسفه های هندی، فارسی ویونانی مختلف در طریقهء شان داخل شد

صوفیه

تعریف:

تصوف یک حرکت دینی است که بعد از گسترش فتوحات وکثرت مال و دارائی، درجهان اسلام منتشر گردید، به منزلهء مقابله با عیاشی وفرو رفتن در خوشگذرانی شروع شده بود، ابتداء به خاطر مقابله با عیاشی به زهد پرداختند بعدا کارشانًُ پیشرفته گردیده برای شان طریقه و روش خاصی بنام " صوفیه" درست شد، آنان به تربیهء نفوس وبالا بردن آن، بخاطر رسیدن به معرفت خداوند U از طریق کشف و مشاهده، نه از طریق تقلید و استدلال، پرداختند، ولی بعدا در طریق خویش مداهنت ونرمش کردند، وفلسفه های هندی، فارسی ویونانی مختلف در طریقهء شان داخل شد0

 تأسیس و افراد برازنده :

-ابن جوزی بغدادی (ت 597هـ) چنین میگوید که صوفیه منسوب  به مردی است که برایش صوفه گفته میشد، نامش ( غوث بن مر ) بود و در دوران جاهلیت درمصر ظاهر شده بود0

-البیرونی از علماء سابق وفون هامر از دانشمندان جدید به این نظر اند که صوفیه مشتق و مأخوذ از (سوفیا) میباشد، سوفیا کلمهء یونانی بوده معنایش حکمت میباشد، این نظر قول کسانی را تأیید میکند که میگویند: تصوف اسلامی زادهء فلسفهء افلاطونی است0

-بعضی میگوید: صوفیه از صوف "پشم" گرفته شده  زیرا صوفیه مشهور به پوشیدن لباس های پشمینه بودند، بعضی گفته: از صفه گرفته شده یعنی صفهء مسجد رسول الله r بعضی گفته: از صفاء، و بعضی دیگر گفته: از صف اول.

-ابو سعید خراز میگوید: (صوفی کسی است که قلبش را پروردگارش صفائی بخشیده و نورانی کرده باشد و کسی است که با ذکر خدا لذت احساس کند)، وی در دوران محنت و عذاب صوفیه در بغداد به مصر فرار کرد.

-ابو محمد جریری (ت- 311) میگوید: (تصوف عبارت است از داخل شدن در تمام روشها و أخلاق نیک و خارج شدن از أخلاق و عادات زشت.

-ابوبکر کتانی (ت-322) میگوید: (تصوف أخلاق است، و کسی که در أخلاق از تو برتری حاصل کرد در صفاء نیز حاصل کرده است). وی نیز میگوید: (تصوف عبارت است از صفاء شدن و مشاهده).

-جعفر الخلدی(ت-348هـ) میگوید: تصوف عبارت است از انداختن نفس در عبودیت و خروج از بشریت و نظر کردن بسوی حق  به تمام معنى).

-شبلی میگوید: (ابتداء تصوف معرفت خدا و انتهای آن توحید وی میباشد).

-بشر بن حارث میگوید:(صوفی کسیست که قلب خودرا برای خداوند صفا کرده باشد).

-قشیری: که صاحب رسالهء قشیریه است میگوید: (پرهیزگاری عبارت از ترک شبهات است) .

-از شخصیات مشهورشان رابعهء عدوی نیز به شمار میرود که سال 135هـ یا  180هـ و یا 185هـ وفات کرده است، وی بین زهد وحب و یا به تعبیر خودشان بین زهد و عشق الهی جمع کرده بود، همچنان وی در غنی ساختن بخش ادبی صوفیان سهم گرفته بود.

-ابراهیم بن ادهم  (ت- 161هـ) وی ملک و سلطنت را ترک نموده روی به زهد و تصوف آورد.

-همچنان سفیان ثوری ( 97- 161هـ) از علماء زهاد به شمار میرود، وی میگوید: ( زهد در دنیا عبارت است از کوتاه کردن آرزوها، نه خوردن چیز درشت و پوشیدن خرقه ).

-ذوالنون  مصری (ت 245هـ ) از مکتب زهد است، نسبش به اصل قبطی و یا نوبی میرسد، وی اولین کسی است که ظهور مذهب معرفت را در تصوف مقدمه گذاری میکند طوریکه میگوید: ( پروردگارم را توسط خود پروردگار  شناختم  و اگر پروردگارم نمی بود وی را نمی شناختم).

-ابو القاسم جنید ( ت-297هـ) در اصل از نهاوند بود ولی تولد و نشأت وی در عراق شده، و شاگرد حارث محاسبی میباشد، وی میگوید: ( تصوف آنست که حق ترا از خودت بمیراند و به خودش زنده سازد)، در بارهء گروهی از تصوف و اهل معرفت که به ترک نمودن اعمال از قبیل نیکی ها و تقرب به سوی خداوند U میرسند، از وی در بارهء آنان پرسیده شد، وی در جواب گفت: (.. آنان گروهی اند که در بارهء ساقط شدن اعمال سخن گفته اند، و این نزد من چیز بزرگی است، کسی که دزدی و زنا میکند بهرتر است از کسی که این سخن را میگوید).

-با یزید بسطامی (ت 234هـ یا 261) پدرکلانش مجوسی و پدرش از پیروان زردشت بود، چنین روایت شده که وی به طرف شخص مقصودی که در زهد مشهور بود رفت، دید که آب دهن خود را به طرف قبله میندازد، همان بود که از وی صرف نظر نموده برایش سلام هم نداد و چنین گفت : ( این شخص در بارهء ادبی از آداب رسول الله r مأمون نیست [وآنرا مراعات نمی کند] پس در آنچه وی دعوی میکند چگونه مأمون باشد).

-ابو مغیث حسین بن منصور حلاج  ( 244-309هـ) در فارس تولد شده، نواسهء یک مرد زردشتی بود، در واسط عراق نشأت نموده است، وی از مشهورترین حلولی ها و اتحادی ها به شمار میرود، متهم به کفر گردیده بخاطر چهار تهمتی که به وی نسبت داده شده بود به دار کشیده شد، و آن چهار تهمت اشیاء ذیل بود:

1-رابطه اش با قرامطه.

2-این گفته اش ( أنا الحق) یعنی من خدا هستم.

3-اعتقاد پیروانش به الوهیت و خدائی وی.

4-عقیده اش در بارهء حج، زیرا وی معتقد بود که حج کردن بیت الله از جملهء فرائضی نیست که اداء آن لازم باشد.

-در شخصیت وی خیلی غموض و پیپیدگی وجود دارد. علاوه برآن وی متشدد، سرکش و افراطی بود، کتابی دارد بنام ( طوا سین) که آنرا ماسینیون اخراج و تحقیق نموده است.

-ابو حامد غزالی ملقب به حجة  الإسلام ( 450- 505هـ) در طوس که  از مناطق خراسان است تولد شده،  به گرگان و نیشاپور سفر نمود با نظام  الملک ملازمت داشت، در مدرسهء نظامی بغداد دروس خویش را خوانده و در منارهء مسجد دمشق  اعتکاف نشست، به قدس نیز سفر نموده از آنجا به حجاز رفت بعدا دو باره به وطن خود عودت کرد، کتاب هائی هم نوشته است که از آنجمله است (تهافت الفلاسفه) و (المنقذ من الضلال) و مهمترین کتاب هایش ( احیای علوم الدین) است، غزالی رئیس مدرسهء کشف در معرفت بشمار میرود و از کار نامه های بزرگش شکست دادن فلسفهء یونان و ظاهر ساختن رسوائی های فرقهء  باطنیه است.

-ابو الفطوح شهاب الدین سهروردی ( 549- 587هـ) [1][5] در سهرورد ایران تولد گردیده است سفر های خیلی زیاد به هر طرف نموده. وی صاحب مکتب اشرافیهء فلسفیه میباشد، مکتبی که اساس آن جمع نمودن بین افکار مأخوذه از دین ها و مذاهب فارسیان قدیم در بارهء دو بخش بودن وجود و بین  فلسفهء یونانی بشکل فلسفه و مذهب افلاطونیهء جدید در بارهء فیض و ظهور دوامدار، میباشد.وی توسط فتوای علماء حلب درسوریه محاکمه گردیده بقتل رسید، از جملهء کتابهایش کتب  ذیل بشمار میرود: ( حکمة الاشراق) و ( هیاکل النور) و ( التلویحات العرشیة) و (المقامات).

-محی الدین ابن عربی ملقب به شیخ اکبر (560- 638هـ) رئس مکتب وحدت الوجود که خودرا خاتم الاولیاء می داند، در اندلس تولد گردیده به مصر کوچ نمود بعدا به ادای حج رفت و از بغداد دیدن نمود و در دمشق جابجا گردیده در همانجا وفات یافت و دفن گردید. قبرش در آنجا تا الحال وجود دارد و زیارت کرده می شود، وی نظریهء انسان کامل را طرح نمود، نظریه ایکه چنین میگوید: از میان تمام مخلوقات تنها برای انسان ممکن است که محل تجلی تمام صفات خداوندی گردد، زیرا برای انسان این امکان وجود دارد که در وحدانیت خداوند غرق شود. وی کتاب های زیادی دارد که بعضی آنها را به چهار صد کتاب و رساله میرساند که تعدادی از آنها تا الحال در کتابخانهء یوسف آغا در قونیه و در دیگر کتابخانه های ترکیه محفوظ میباشد، کتاب های مشهورش عبارت اند از:

1-روح القدس .                                 2-ترجمان الاشواق.

3-فتوحات مکیه                                 4-فصوص الحکم.

و بارزترین آنها فتوحات مکیه به شمار میرود.

-ابو الحسن شاذلی ( 593- 656هـ) وی صاحب طریقهء شاذلیه بوده و از جملهء اقوالش این میباشد: (ما به طرف خداوند U به چشم ایمان و یقین نظر میکنیم بناء  ما از دلیل و برهان غنی بوده به آن ضرورت نداریم ).

-قطب های چهار گانه : عبد القادر جیلانی، احمد رفاعی، احمد بدوی و ابراهیم دسوقی، شرح احوال این ها خواهد آمد.

-از جملهء آنان فیلسوف فرانسوی رینه نیز به شمار میرود که وی مسلمان شده طریق تصوف را در اروپا پیش گرفت و خودرا عبد الواحد یحیى نام کرد وی از روحانیت اسلامی دفاع نموده علو مرتبهء تصوف اسلامی را – مطابق نظریهء خودش بیان نموده است، از جملهء کتاب های وی کتب ذیل میباشد ( ازمة العالم الحدیث)، (رمزیة الصلیب) و (الشرق و الغرب).

افکار و معتقدات : 

اول : اصول و قواعد:

-معتقد اند که دین عبارت از شریعت و حقیقت میباشد،  شریعت ظاهر دین بوده و آن دروازه ایست که از آن همه داخل می شوند و حقیقت باطن دین میباشد که در آن جز برگزیدگان و مختاران کس دیگر نمی رسد.

 -تصوف در نظرشان هم طریقت است و هم حقیقت.

 -در تصوف تأثیر روحی لازم میباشد و آن حاصل نمی شود مگر  به واسطهء شیخی که طریقه را از شیخ خود گرفته باشد.

-ذکر، تأمل روحی و متوجه ساختن ذهن بسوی ملأ الأعلى ضروری بوده و بلند ترین درجات نزد آنان درجهء ولی میباشد.

-عمل کردن به اوامر شرع از جملهء ضروریات بشمار میرود:

*سهل تستری میگوید:( اصول طریقه  هفت چیز است: چنگ زدن به کتاب الله، اقتداء به سنت، خوردن حلال، امتناع از ضرر رسانی، دوری از گناه، لازم بودن توبه، و ادای حقوق).

* ابو الحسن شاذلی میگوید: ( وقتیکه کشف تو با کتاب الله و سنت مقابل واقع شود به کتاب و سنت عمل نموده کشف خود را ترک نما).

* همچنان شاذلی می گوید: ( وقتیکه فقیر ( یعنی صوفی) بر نمازهای پنجگانه در جماعت حاضر نشود به آن شخص اعتناء نکنید).

* ابو یزید بسطامی می گوید: ( اگر شما شخصی را دیدید که دارای چنان کرامت هائی است که برهوا بالا میرود به وی فریب نخورید تا وقتیکه ببینید که وی در مقابل امر و نهی دین و حفظ حدود و عمل کردن به شریعت چگونه است).

* وی همچنان میگوید:  ( اگر شخصی جای نماز خود را بر روی آب  گستراند و در هوا چهارزانو بنشیند بازهم به وی فریب نخورید تا وقتیکه ببینید در مقابل امر و نهی چگونه میباشد).

* غزالی میگوید: ( اگر انسانی را دیدی که در هوا پرواز مینماید و بر روی آب قدم میزند ولی کاری را انجام میدهد که مخالف شریعت است در آنصورت بدان که آن شخص شیطان است).

-غزالی معتقد است که تنها عقل وسیلهء معرفت شده نمی تواند و ضروری است که طریق دیگری بالاتر از طریقهء عقل وجود داشته باشد که در آن چشم دیگری باز شود وتوسط آن انسان غیبیات و امور آینده را مشاهده کند، و آن طریق تنها برای کسی حاصل می شود که ایمان عارفین را داشته باشد و به نور یقین مشاهده نماید، در این مسئله به عجایبـی که در خواب های درست  وجود دارد و به خبر دادن پیامبر r از امور غیب و آینده  استدلال نموده است.

-صوفیان از علم لدنی سخن میگویند، علمی که به نظر آنها مختص به اهل نبوت و ولایت میباشد، چنانچه که برای خضر ( این علم حاصل بود، و خداوند ( از آن خبر داده میگوید: (و علمناه من لدنی علما).

فناء : أبو یزید  بسطامی اولین دعوتگر در اسلام بسوی این نظر بشمار میرود،  وی این نظر را  از شیخ خود ابوعلی سندی  نقل نموده است، مراد از فناء استهلاک کامل به خداوند (بوده چنانچه در آخر، انسان از احساسات خود غایب شده و مشاهده کننده فنا گردیده خود و ما سوای خداوند ( را فراموش میکند، قشیری میگوید:(کسی که بالایش سلطان حقیقت به حدی غلبه نمود که اغیار را ندید، نه عین آنها را، نه اثر شان و نه علامهء شان را در آنوقت گفته می شود: آن شخص از خلق فنا شده وهمراه حق باقی است). بلندترین درجات فنا را  مقام جمع الجمع مینامند که آن عبارت است از فنا شدن بنده از مشاهده فنا شدنش توسط استهلاکش در وجود حق).

-مقام فنا حالتی است که تصورات سالک میان دو قطب متعارض دوران میکند  که آن دو قطب عبارت است از تنزیه و تجرید از یک جانب، حلول و تشبیه از جانب دیگر .

دوم : درجات سلوک :

-میان صوفی، عابد، و زاهد فرق وجود دارد، زیرا  برای هر یکی از اینها اسلوب، طریقه و هدف خاصی وجود دارد.

-مقامات: آن عبارت است از منازل روحی که سالک به آن مرور نموده به طرف خداوند میرود و بخاطر گذشتن از آن و رسیدن به منزلهء دوم  مدتی از زمان توقف  نموده  مجاهده و کوشش مینماید، و برای گذشتن و نقل کردن از منازل به مجاهده و تزکیهء نفس ضرورت است.

-احوال: احوال عبارت است از نسیم هائی که بالای سالک میوزد و توسط آن چند لحظه نفس وی  تازه میشود، بعد از آن میگذرد و بوی خوشی باقی میگذارد  که روح را شوقمند بازگشت آن نسیم خوش میسازد، جنید میگوید : « حال چیزی است که بر قلوب نازل میشود و دوام نمی داشته باشد ».

-احوال تحفه است و مقامات به کسب حاصل میشود، از این مطلب چنین تعبیر میکنند : « احوال از سرچشمهء جود میاید و مقامات به جهد و کوشش حاصل میشود» ( الأحوال تأتی من عین الجود و المقامات تحصل ببذل المجهود).

-اولین درجات سلوک دوستی خدا و رسولش بوده که علامهء آن اقتداء و پیروی رسول الله r میباشد.

-بعد از آن درجهء (الأسوة الحسنه) اقتداء نیکو است:  (لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنه).

-بعد از آن درجهء توبه است: که توسط دور شدن از گناه، ندامت از انجام دادن آن، و تصمیم گرفتن براینکه دیگر به گناه رجوع نکند، و بخشش خواستن از صاحب حق اگر از حقوق انسان باشد، حاصل میشود.

-ورع: آن اینست که سالک تمام چیزهائی که درآن شبه وجود دارد ترک کند، چه در سخن باشد، چه در عمل و چه در قلب.

-زهد: یعنی دنیا بر پشت دستش باشد و قلب وی معلق به چیزی باشد که در دست خداوند قرار دارد، یکی از آنان در بارهء زاهد چنین میگویند:  « فلانی راست میگوید، خداوند قلبش را از دنیا پاک کرده و دنیا را به دستش و به ظاهرش قرار داده است» گاهی انسان در یک زمان هم غنی میباشد و هم زاهد، زیرا مراد از زهد فقر نیست، بنابرآن هر فقیر زاهد نیست همانطور که هر زاهد فقیر نمی باشد.

-توکل: میگویند که توکل ابتداء است وتسلیم درمیان وتفویض آخرین میباشد، گرچه که اعتماد بر خداوند نهایت است، سهل تستری میگوید: «توکل عبارت است از رفتن با خداوند هر جا که میخواهد »0

-محبت: حسن بصری: ( ت 110هـ ) میگوید: « علامهء محبت موافقت با                   محبوب، رفتن با وی در تمام راه هایش و درتمام امور، نزدیکی جستن به وی با تمام وسائل، و دوری جستن از تمام کارهائی که وی را درطریقه اش یاوری نمی کند، میباشد»0

-رضا: یکی از آنان میگوید: " رضا به خداوند بزرگ جنت دنیا است، و آن اینست که قلب بنده تحت حکم الله U سکونت داشته باشد0 دیکری میگوید: "رضا آخرین مقامات است که بعد ازآن درپی احوال ارباب قلوب میرود و به مطالعهء غیبیات وتهذیب اسرار، برای صفاء اذکار وحقائق احوال، می پردازد ».

سوم : مکاتب صوفیه :

-مکتب زهد: پیروان این مکتب نساک، زهاد، عابدان، وگریه گران میباشند، و از آنجمله اند: رابعهء عدویه، ابراهیم بن ادهم وسفیان ثوری0

-مکتب کشف ومعرفت: این مکتب به آن مفکوره بنا نهاده شده که تنها منطق عقلی در تحصیل معرفت و درک کردن حقایق موجودات کفایت نمی کند، و به ریاضت نفسی، انسان به جائی میرسد که پردهء جهل و نادانی از چشم بصیرتش دور شده، حقایق نفس الامری وحقیقی در آئینهء دلش نقش بسته آشکارا میگردد، رهبر این مکتب ابوحامد غزالی میباشد0

-مکتب وحدة الوجود: رهبر این مدرسه و مکتب محی الدین ابن عربی میباشد و از جملهء پیروان متآخرین وی جمال الدین افغانی بود ( رسالهء الواردات را مطالعه نمایید) مبنای این مکتب بر آنست که: خداوند در هر چیز وجود دارد، خداوند هر چیز است، بنابراین  همه چیزی که در کاینات موجود است  قابل تقدیس  وتعظیم میباشد، ابن عربی میگوید: « از محققین ثابت شده که در وجود جز خدا هیچ چیز دیگر وجود ندارد، ما اگر چه موجود هستیم ولی وجود ما توسط وجود وی است، بنابرآن در صحنهء وجود جز حق دیگر هیچ موجودی ظاهر نشده، و وجود همانا حق است و آن یکی است، لذا هیچ چیزی در آنجا وجود ندارد که مثل خداوند باشد، زیرا ممکن نیست که اصلا دو وجود موجود باشد، چه مختلف باشند وچه مماثل وهمانند»0

-مکتب اتحاد وحلول: زعیم ورهبر این مکتب حلاج بود، در این مکتب اثرات تصوف هندی ونصرانی به چشم میرسد، زیرا در این مکتب صوفی چنین تصور میکند که خداوند در وی حلول کرده و او با خداوند یکی ومتحد شده است، از جملهء سخنان ایشان این است:(أنا الحق) « من حق هستم » و (مافی الجبة إلا الله ) «درمیان لباسم جز خدا کس دیگر نیست » و أمثال آن، از سخنان شطحیاتی که بر زبان شان در حالت نشه به شراب شهود- چنانچه میگویند- جاری میشود.

چهارم : طرق صوفیه :

1-قادریه: که منسوب به عبدالقادر الجیلانی ( 470-561هـ) است، وی در بغداد مدفون میباشد و هر سال تعداد زیادی از پیروانش بخاطر تبرک به وی، آنرا زیارت میکنند، وی به بسیاری از علوم زمانش آشنا بود، پیروانش به وی کرامت های زیادی را نسبت میدهند، چهل و نو فرزند داشت که از آنجمله یازده تن آن تعالیم وی را آموختند و آن را در جهان اسلام به نشر رسانیدند.

2-رفاعیه: که منسوب به سوی احمد رفاعی ( ت- 580هـ) است، وی از بنی رفاعه که قبیله ای از عرب است میباشد، گروه وی از شمشیر و نیزه در اثبات کرامات استفاده مینمایند، وی پرهیزگار بوده خیلی ریاضت نفسانی داشت، طریقه وی در غرب آسیا نشر شده است.

3-احمدیه: که منسوب به احمد بدوی (596-657هـ) است، وی بزرگترین اولیاء مصر به شمار میرود، در فاس تولد شده، بعدا حج نموده به عراق کوچ کرد، و تا وقت وفاتش در طنطا باقی ماند، و قبرش در آنجا زیارت میشود، در اسپکاری ممتاز بود، به عبادت روی آورد و از ازدواج امتناع ورزید، اتباع و پیروانش در تمام اطراف مصر منتشر میباشند، آنان در مصر شاخه هائی هم دارند مثل: بیومیه، شناویه، اولاد نوح، وشعبیه، علامهء شان دستار سرخ است.

4-دسوقیه:که منسوب به سوی ابراهیم دسوقی ( 633-676هـ) است، طریقهء آنان به سوی خروج از نفس و خواهشات وی دعوت میکند، سرمایهء شان دوست داشتن همهء خلق، وتسلیم و سکون زیر اراده و فرمان شیخ است، این طریقه به سوی علم و عمل فرا میخواند و گوشه نشینی را مستحب نمی داند، مگر در صورتی که به امر شیخ باشد.

5-اکبریه: که منسوب به سوی شیخ اکبر محی الدین بن عربی است، طریقهء وی بر خاموشی، گوشه نشینی، گرسنگی بیخوابی بناء نهاده شده است، این طریقه دارای سه صفت است:  شکیبائی در مقابل مشکلات و مصیبت، شکر در نعمت، و رضاء به قضاء و تقدیر.

6-شاذلیه: که منسوب به ابو الحسن شاذلی ( 593-656هـ) است، وی در قریه ای نزدیک به قریهء مرسیه تولد گردیده، به تونس انتقال نمود، چند بار حج کرده، در بارهء وی گفته اند: «وی طریقه را برای خلق آسان کرد» زیرا طریقهء وی آسانترین و نزدیک ترین طریقه بوده و به کثرت علم و ذکر بناء نهاده شده است، و در آن مجاهدت و کوشش زیاد وجود ندارد، طریقهء وی در مصر ، یمن، و بلاد عرب نشر گردیده است، مردم شهر ( مخا) به ولایت وی ایمان وعقیده عمیق و راسخ دارند، طریقهء وی همچنان در مراکش، غرب الجزایر، شمال غرب افریقا به صورت عموم به نشر رسیده است.

7-بکداشیه : ترک های عثمانی خودرا به این طریقه منسوب میدانستند، این طریقه تا حال در البانیا منتشر میباشد، و به تصوف شعیه ها نزدیک تر است نسبت به تصوف سنی ها، این طریقه در نشر اسلام میان ترکها و مغولها نقش مهم داشته است، و بالای پادشاهان عثمانی سلطهء بزرگ داشت.

8-مولویه: این طریقه را شاعر فارسی جلال الدین رومی ( ت- 672هـ) که در قونیه مدفون میباشد، ایجاد نموده است، این گروه از گروه های دیگر، به داخل کردن رقص و بازی در حلقات ذکر، امتیاز کرده میشوند، آنان در ترکیه و آسیای غربی منتشر گردیده اند، در ایام حاضر برای آنان جز چند تکیه خانه در ترکیه و حلب ودر بعضی مناطق شرقی، چیز دیگری باقی نمانده است.

9-نقشبندیه: که منسوب به شیخ بهاء الدین محمد بن محمد بخاری، ملقب  به شاه نقشبند ( 618-791هـ)است، این طریقه مثل طریقهء شاذلی خیلی آسان میباشد، در فارس، بلاد هند و آسیای غربی به نشر رسیده است.

10-ملامتیه: مؤسس آن ابوصالح حمدون بن احمد بن عمار معروف به قصار (ت- 271هـ) میباشد، بعضی از آنان به هدف مقابله و مجاهده با نفس و نواقص وی مخالفت نفس را جائز دانسته اند، افراطی های آنان در این اواخر در ترکیه  پیدا شده اند که به اباحیت و لا ابالی رسیده اند، و هر کاری را بدون مراعات و در نظر داشت اوامر و نواهی شریعت انجام میدهند.

پنجم : شطحیات صوفیه :

-بعضی از آنان طریقهء حاضر ساختن ارواح را پیش گرفته معتقد اند که اینهم از تصوف است،  چنانچه بعضی دیگرش طریقهء شعبده را پیموده اند، ایشان به آباد کردن و عمارت کردن مرقدها و قبر های اولیاء، روشن ساختن آنها، زیارت کردن و دست مالیدن به آنها، اهتمام و توجه زیادی دارند، در حالیکه همهء اینها از بدعت هائی میباشد که خدواند U به آن دلیلی نفرستاده است.

-بعضی از آنان به دور شدن مکلفیت از شخص ولی قائل اند، یعنی عبادت بالای وی لازم نیست، زیرا وی به مرتبه ای رسیده که دیگر به اداء عبادت ضرورت ندارد، و دیگر اینکه اگر وی به مکلفیت های شریعت و ظاهر آن مشغول شود ازحفظ باطن قطع شده توجه وی  به طرف انواع واردات باطنیه بخاطر مراعات ظاهر خراب میشود.

-از غرالی بر کسانی که فریب و غرور بالای شان غلبه نموده، انتقاداتی نقل گردیده و فرقه های شان را نیز شمرده است [که در ذیل ذکر میگردد]:

* گروهی به لباس، هیئة و شکل و به منطق و سخن فریب خورده اند.

* گروهی ادعاء علم معرفت و مشاهدهء حق را نموده میگویند که از مقامات واحوال گذشته اند.

* گروهی دیگر در اباحیت افتاده گلیم شریعت را جمع کرده، احوال را ترک نموده بین حرام و حلال به مساوات و برابری قائل شده اند.

* بعضی از آنان میگویند: اعمال ظاهری هیچ ارزشی ندارد، به قلب ها نظر کرده میشود و قلب های ما واله و شیداء محبت خدا، و واصل به معرفت خدا U میباشد، با دست های خویش امور دنیا را پیش میبریم و قلب های ما در حضرت پروردگار حضور دارد، بنابرآن ما در ظاهر  با شهوات و خواهشات هستیم  نه در باطن.

-اقوالی وجود دارد که به ابو یزید بسطامی نسبت داده میشود، ولی هریکی از عبدالله هروی (ت 481هـ) و نیکلسون مستشرق در صحت نسبت این اقوال به وی اظهار شک و تردید مینمایند، یعنی اقوال آتی:

* :« سبحانی ما اعظم شأنی » ( پاکی است مرا چقدر بزرگ است شأن من).

* « إنی لا إله إلا أنا فاعبدون » ( من، نیست معبودی جز من پس مرا عبادت کنید).

* « از  بحری عبور کردم که پیامبران در ساحل آن توقف نموده استاده اند».

* « بر آسمان بالا رفتم و خیمهء خویش را در مقابل عرش نصب کردم».

-حلاج که صاحب مکتب حلول و اتحاد شمرده میشود نیز اقوالی دارد که از آنجمله است:

أنا من أهوی و من  أهوی أنا                  نـحن  روحان حللـنا بدنا

فإذا  أبصرتـنی   أبصـرتـه                  و  إذا  أبصـرته  أبصـرتنا

مزجت روحک فی روحی کما                 تمزج الخمـرة فی الماء  الزلال

فإذا  مسک  شـئ   مسـنی                  فإذا  أنت أنـا فی کل  حال

یعنی : « من کسی هستم که خودم آنرا طلب میکنم، و کسی را که طلب میکنم آن خودم هستم ما دو روحی هستیم که در یک بدن داخل شده ایم – پس وقتی مرا ببینی او را نیز دیده ای- و وقتی او را ببینی مرا نیز دیده ای – روحت با روحم چنان خلط شده که- شراب در آب زلال و صفا خلط میشود- بنابرآن وقتی چیزی تو را مساس کند مرا مساس کرده است- و در هر حال تو عین من هستی».

-صوفی ها لفظ ( غوث و غیاث)  را استعمال میکنند، ولی ابن تیمیه در مجموع الفتاوی مجلد تصوف ص 437 میگوید: لفظ ( غوث و غیاث) را جز خداوند U کس دیگر مستحق نیست، خدوند است که فریادرس  داد خواهان میباشد، بناء برای هیچ کس جائز نیست که از دیگری فریادرسی بخواهد، نه به ملک مقرب و نه به نبی مرسل».

-تمام طرق صوفیه به ضرورت ذکر اتفاق دارند، و آن به نزد نقشبندیه لفظ «الله» است همراه توجه به سوی معنى، نزد شاذلیه  (لا إله إلا الله) است، نزد دیگران شان نیز مثل آن میباشد، البته همراه با استغفار و درود به پیامبر r و بعضی از آنان در وقت شدت ذکر ( هو هو) میگویند به لفظ ضمیر.

-ولی ابن تیمیه در کتاب سلوک از مجموع الفتاوى ص 229 میگوید: «اکتفا کردن به اسم مفرد، چه اسم ظاهر باشد چه ضمیر، دلیلی و اصلی ندارد،  چه رسد به آنکه از ذکرخواص و عارفین باشد، بلکه آن وسیله ای به انواع بدعت ها و گمراهی ها بوده و سبب تصور احوال فاسده، از احوالات اهل الحاد و اهل اتحاد میشود».

وی نیز در ص227 میگوید:«کسیکه میگوید: یا هو یاهو، یا میگوید: هوهو و امثال آن، ضمیر تنها به طرف چیزی راجع میشود که آنرا قلب تصور نموده است، و قلب گاهی به راه صواب میرود و گاهی هم به بیراهه میرود».

-بعضی از کسانیکه خودرا به تصوف نسبت میدهند کارهای عجیبی و خارق  العاداتی را انجام میدهند، ابن تیمیه در کتاب تصوف صـ494 میگوید: « اما برهنه کردن سر، بافتن موی، و مارهارا با خود داشتن، اینها شعار و علامهء هیچیکی از صالحین، و هیچ کس از اصحاب، تابعین، شیوخ  متقدمین و متأخرین مسلمانان نبوده و نه هم شعار شیخ احمد رفاعی میباشد، بلکه خیلی بعد از وفات شیخ اینکارها اختراع و ابتداع گردیده است».

-ابن تیمیه در کتاب تصوف  صـ504 میگوید: « اما نذر کردن برای مردگان از انبیاء و مشائخ و غیر شان، یا برای قبور شان و یا برای مجاورین قبور شان، نذر شرکی بوده و نافرمانی خداوند تعالى میباشد».

-و در صـ506 کتاب تصوف میگوید: «اما قسم خوردن به غیر خداوند، از ملائکه، پیامبران، مشائخ، پادشاهان، و دیگران، منهی عنه بوده جائز نمی باشد».

-و در صـ505 کتاب تصوف میگوید: « اما برادر خواندگی مردان با زنان بیگانه، و خلوت شان با آنها و نظر کردن شان به عورت آنان، این همه به اتفاق مسلمانان حرام بوده کسیکه آن را از امور دینی میشمارد وی از جملهء برادران شیاطین میباشد».

-در بارهء مقام فناء از شهود ما سوای رب، که آن فناء از اراده است، ابن تیمیه در صـ337 کتاب سلوک میگوید: در این فناء گاهی میگویند: «أنا الحق» یا «سبحانی» یا « ما فی الجبة إلا الله»  [ترجمهء این عبارات پیشتر گذشت]، البته وقتی میگویند که توسط مشهود خود از شهود خود و توسط موجود خود از وجود خود فانی شوند، در مثل این مقام مدهوشی و مستی واقع میشود که همراه با موجود بودن حلاوت ایمان تمییز از وی ساقط میشود، چنانچه در مستی شراب و مستی کسیکه عاشق صورت ها است واقع میشود.. در بارهء آنان چنین حکم میشود که اگر عقلش به سبب  امر مباح زائل  شده باشد در آنصورت اگر از وی اقوال و افعال حرام صادر میشود بر وی گناه نیست [زیرا در این صورت معذوراند ]، بخلاف آن صورتی که عقلش به سبب کار حرام زائل شده باشد. . . همانطوریکه بالایشان گناهی نیست اینهم جائز نیست که به آنها در آن کار اقتداء کرده شود، وآن کارها وسخنان را درست دانسته شود، بلکه آنان در آن حالت، در بارهء تکالیف ظاهری مثل غافل و دیوانه اند».

-   در بارهء مقام فناء از وجود ماسوا، ابن تیمیه در صـ337  کتاب سلوک میگوید: «سوم: فناء از وجود ماسوا است، یعنی چنین میبیند که الله عین وجود است ودیگر هیچ چیزی وجود ندارد، نه وجود قائم بر وی ونه به غیر وی، این حال حال اتحادی های زندیق متأخرین است، مثل: بلیانی،تلمسانی وقونوی وامثال شان، کسانیکه حق را عین موجودات و حقیقت کائنات میدانند ومیگویند که غیرش هیچ وجود ندارد، نه به این معنی که بقاء وجود اشیاء توسط وی است بلکه مرادشان این است که وی عین موجودات میباشد، بنابران این قول وعقیده کفر وضلالت است».

ریشه های فکری واعتقادی:

-مجاهده های صوفیه خیلی به زمان قدیم بازمیگردد، یعنی وقتی که انسان به ضرورت ریاضت و مقابله با خواهشات آن احساس نمود.

-شکی نیست که آنچه صوفیان از زهد ، ورع، توبه و رضاء … به سوی آن فرامیخوانند از امور اسلام بوده و اسلام به سوی عمل کردن و تمسک به آنها و کار به خاطر آن دعوت مینماید.

-لکن آنچه بعضی از صوفیان، از حلول، اتحاد، فناء، واختیار طریق مجاهدات صعبه، به آن رسیده اند اموری اند که از مصادر بیگانه  از اسلام مثل: هندویه، جینیه، بودائیه، افلاطونیه ، زردشتیه و مسیحیه، در تصوف داخل شده اند.

-میرکس مستشرق معتقد است که تصوف از رهبانیت شام آمده است.

-جونس مستشرق آنرا به فیدای هندوها باز میگرداند.

-نیکولسون میگوید: تصوف زادهء اتحاد فکری یونانی با دیانات شرقی میباشد و به تعبیر دقیقتر زادهء اتحاد فلسفهء افلاطونیهء جدید و دیانات مسیحیى و مذهب غنوصی میباشد.

-سقوط در دائرهء عدمی، توسط ساقط ساختن تکالیف و عبور نمودن از امور شرعی کاریست که به آن براهمه آشنائی دارند، برهمی میگوید: ( وقتیکه با براهما متحد شوم آنگاه به هیچ عمل و فرضیه ای  مکلف نمی باشم).

-سخن حلاج در حلول و سخن ابن عربی در بارهء انسان کامل موافق به قول نصارا در بارهء عیسى u میباشد.

-تصوف منحرف دروازهء بزرگی بوده که از آن بدی های زیادی مثل: تواکل، سلبیت، الغاء شخصیت انسان، و تعظیم سخصیت شیخ، داخل شده است، علاوه به گمراهی هائی که بعضی آنها انسان را از اسلام خارج میسازد.

انتشار و جاهای نفوذ :

-طریقه های صوفیه در انتشار اسلام در جاهائی که آن را لشکر مسلمین فتح نکرده بود مثل: اندونوزیا، بخش بزرگ افریقا و دیگر مناطق دور دست، فعالیت و کار زیادی نموده است، البته توسط تأثیر روحی که نزد آنان وجود دارد که آنرا بنام (جذب) یاد میکنند.

-حکام در آمادگی روحی جهاد و بستن حملات کفار بر اقطاب صوفیه اعتماد  می نمود ند که از جملهء آنان احمد بدوی، ابراهیم دسوقی، وشاذلی اند.

-تصوف به گذشت زمان به نشر رسیده بخش بزرگ جهان اسلام را در برگرفته است، گروه های آنان در مصر، عراق، شمال غربی افریقا، و در غرب آسیا و میان و شرق آن، ایجاد گردیده گسترش یافت.

-بالای شعر، نثر، موسیقی، و فنون غناء و انشاد تأثیر مهمی داشتند، و آثاری از قبیل ایجاد زوایا، تکایا، پناهگاه ها، بیمارستان ها، و بندرگاه ها، نیز از خود به جاگذاشته اند.

-روحانیت تأثیری در جذب نمودن غربی های مادی گرا به سوی اسلام، داشته و بعضی از آنان را جذب نموده است که از جمله آنان است ( مارتن لنجز، وی میگوید: من یک شخص اروپائی هستم ولی نجات روح خود را در تصوف یافتم).

-صوفیان از اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم شروع به عقب نشینی نمودند، و آن سلطه و تأثیری که سابق داشتند باقی نماند.

مراجــع:

1-التصوف الاسلامی           أحمد توفیق عیاد – الانجلو المصریة – 1970م.

2-المنقذ من الضلال لحجة       د. عبدالحلیم محمود- مطبعة حسان

   الاسلام الغزالی، مع أبحاث     - القاهرة.

   فی التصوف

3-مجموع فتاوى ابن تیمیة       المجلد (11) عن التصوف. و المجلد (10)عن

                                  السلوک- طبعة 1398هـ.

4-الدعوة الاسلامیة فی          د.حسن عیسى عبد الظاهر-مطبوعات  جامعة

غرب افریقـیا                   الإمام محمد بن سعود- 1401هـ/ 1981م.

5-نشأة الفلسفة الصوفیة و      د. عرفان عبد الحمید فتاح- المکتب الإسلامی-

تطور ها                          بیروت  – 1394هـ/ 1974م.

6-فی التصوف الإسلامی        أبو العلا عفیفی.

   وتاریخه

7-الصوفیة الإسلامیة            نیکلسون- ترجمة شریبه.

8-إحیاء علوم الدین             للإمام الغزالی- دار إحیاء الکتب العربیة – 1957م.

9-الفتوحات المکیة              (للشیخ الأکبر محی الدین محمد بن عربی) – بیروت-

                                  دار صادر- بلا تاریخ.

10-کتاب الطواسین            نشرة لویس ماسنیون- پاریس 1913م.

     (للحلاج)

11-أخبار الحلاج               نشرة لویس ماسنیون- پاریس – 1936م.

12-دیوان الحلاج               نشرة لویس ماسنیون-پاریس 1931م.

13-کتاب اللمع                لأبی نصر السراج الطوسی، تحقیق د. عبد الحلیم

                                  محمود  وطه عبد الباقی سرور- دار الکتب الحدیثة-

                                  مصر  1960م.

14- الرسالة القشیریة            لأبی القاسم عبد الکریم بن هوازن- مکتبة محمد علی

                                  صبیح – القاهرة- 1957م.

15- فی التصوف                أرنولد رینولدز نیکلسون- مجموع مقالاتی که آنرا

الإسلامی و  تاریخه               دکتور أبو العلا عفیفی ترجـمه نموده- القاهرة – 

                                  1947م.

مراجع بیگانه:

1.       Nicholson, R.A.Studies in Islamic, Mysticism, Combridge (1961(.

2.       Spencer Trimingham, T. The Sufi orders of Islam, Oxford (1971(.

3.       Arberry, A. J. An introduction to the History of Sufism, Oxford (1942(.

4.       Nicholson: Literary History of the Arabs.

5.       Macdonald: Development of Moslem Theology.

6.       Sufism: An Account of the Mystics of Islam, London (1956(.

7.       Fazlur Rahman: Islam, London, 1966.

8.       Encyclopaedia of  Religion and Ethics, 1908, The Articles: Soul- Pontheism- Sufis.

9.       Encyclopaedi of Islam, The New Edition. The Arts: AlHallaj- ibnArabi- Al- Bistami- Asceticism.

 



[1][5] باید گفت که این شخص غیر از آن سهروردی است که در تصوف شهرت یافته وطریقه ای هم بنامش وجود دارد، زیرا وی عمر بن محمد شهاب الدیـن ابوحفص اسـت که سال 632هـ وفات نموده واز جملهء مشایخ  صوفیهء  بغداد به شمار میرود، در تقوی وعبادت مشهور بود. ولی نویسندهء کتاب در بدل وی ابو الفتوح سهروردی را نوشته که وی صوفی نه بلکه فلسفی بود و به اتهام زندقه کشته شد.   م.  

موسوعه آسان در بیان فرقه ها و گروهها، نویسنده : دکتر حماد الجهنی، مترجم: محمد طاهر عطائی


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد